میخوام بروم از این شهر غریب که درآن هیچ کس حرف هایم را نفهمید میخوام تا با قاصدک ها بروم بروم و رها شوم در دست های باد میخوام دستان باد شانه کش موهایم باشد میخوام در حریر مهتاب خواب های پریشانیم را تعبیر دیگر دهم میخوام خالی باشم از دغدغه های پوچ بی سر انجامی میخوام رها شوم از دستهای آلودت دنیا من تمام تورا میدهم به آن ها که تورا میخواهند میخوام از سراب تو خالی شوم ودر اندیشه زیبای حقیقت لبریز گردم میخوام دستم را رها سازی ای قفس تنگ زندگی رهایم کن رهایم کن تا جدا شوم از این همه دروغ های رنگی رهایم کن
نظرات شما عزیزان:
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره عشق چه ها میخواهی؟
صبح تا نیمه شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن میگویی
راستی گمشده ات کیست؟
کجاست؟
صدفی در دریاست؟
نوری از روزنه ی فرداهاست؟
یا خداییست که از روز ازل ناپیداست
Design By : Mihantheme |