دلم درد دارد از دنیا پر شده از آدمک ها که دنبال نقش نگار های رنگی هستند امروز بایکی فردا با دیگری هستند سلام آدمک ها چهره ام را با رنگ لعاب رنگ کرده ام با سیلی صورتم را سرخ کرده ام نیامده ام که خودم را بفروشم آمده ام بگویم رنگی شدن کاری ندارد اما من از رنگی شدن بیزارم خدا دنیا را گرد ساخت تا گوشه نداشته باشه دلم کمی آب میخواهد آه باران
از درد معده نیست
دکتر ها دیگر جوابم کرده اند
درد من از دلتنگیست
بعضی ها برن یه گوشه غصه بخورن
ولی امان از دست آدم ها
هم غصه رو دادن
هم خونه ها رو چهار گوش ساختن
تا همیشه گوشه ایی باشه برای غصه خوردن
ساقی تشنه لبان عباس بود
ساقی تشنه دلتان کیست
ببار
که عزم رفتن دارم
دلخوشی هایم را گرفتند
ودیگر ماندن بی فایدست
من همه را به تو می سپارم
عاشقانه و مستانه ببار باران
بر سر من مظلومانه نبار
با تازیانه ببار
من عزم رفتن دارم
آه
چقدر کوچه ها وقت رفتن غریبند
Design By : Mihantheme |